باید که عمر قرن هایی سر بیاید
تا مثل یک آوینی دیگر بیاید
رحمت خدا بر سید مرتضی آوینی و رحمت خدا بر سید مرتضی و رحمت خدا بر سید مرتضی.
در سفر راهیان نور تازه فهمیدم چرا آقا سید که یک متن نویس خوب، یک کارگردان خوب، یک نقاش خوب و یک مهندس خوب بود چرا اومد فکه. چون می دونست چندین سال پس اتمام جنگ نه سهوا بلکه عمدا تاریخ و جغرافیای جنگ را به لجن می کشند. او می دونست که وقتی کاروان می برن مناطق جنگی هیچ اثری از دپوی روی جاده اهواز خرمشهر و اون همه تانک که به دست رزمندگان منهدم شده بود، نخواهد بود. اون می دونست راویان با این وضعیت چیزی ندارن که از جنگ نگن. چی بگن؟ بگن طی یک عملیات مهم تمام تانک ها را به کارخانه فولاد اهواز فروختیم؟!
اصلا چرا سید مرتضی نیومد در مرکز سینمای دفاع مقدس فیلم برداری کنه و رفت فکه؟ صدای تیر و ترکش هم می ذاشت روش. عمرا اگه می فهمیدی. اما این برادران ما در صدا و سیما کی پخش کردن؟ حق هم دارن پخش نکن. تا وقتی برنامه ای مثل "مرد هزار چهره دارن" که اینا رو پخش نمی کنن. فاین تذهبون برادران!
ولی او رفت به محلی غریب در فکه. همانجا که سید مرتضی را صدا زد. اگر با چشم باز نگاه کنید می فهمید چرا سید مرتضی راهی قتلگاه فکه شد. سید وقتی از زبان خاک شنید بیش از 150 مجروح در عملیات والفجر مقدماتی به این گودی آورده شدند تا از گلوله های بعثی ها در امان باشند؛ وقتی شنید اینها انقدر در انجا بودن تا از تشنگی و شدت جراحت پرواز کردند دیگر تاب ماندن نداشت. در قتلگاه اجساد شهدا را که دید از خود بی خود شد. مصمم شد تا از انجا برنامه ای عاشورایی رقم زند. مصمم شد تا هم صدا با ستاره ها راوی مظلومیت این شهدا باشد، مگر نه اینکه تا آن زمان فقط آسمان و ستاره هایش شاهد غربت اجساد مطهر اینان بودند. مرتضی به یاری آسمان شتافت. او از چشم ستاره ها روایت مردانی را باز گفت که برای دفاع از مرزهای اعتقادی و جغرافیایی شان به فرمان ولایت گردن نهادند، دست از دنیا شستند و بر سفره شهادت نشستند. منتظر برای اذن ظهور.
قتلگاه فکه به تعبیر سید مرتضی شاید قرینه کربلا ست و شهدای آن شبیه شهدای کربلا. سید مرتضی نور شهیدان فکه را دید و خود را فدای انتشار نور آنان کرد.
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]